باران تنهایی

«باتب تنهایی جانکاه خویش زیرباران می سپارم راه خویش»

باران تنهایی

«باتب تنهایی جانکاه خویش زیرباران می سپارم راه خویش»

آرامش کاذب!

ب طور اتفاقی لب تابم رو ک گوشه اتاقم خاک می خورد و باز کردم و ی نگاهی ب وای فای اطراف انداختم..و بله!! 

کلی نت دورو بر بود ک یک نته  بازه بدونه پسوردم بینشون یافت همی میشد 

حوصله عذاب وجدان گرفتن و ندارم میخواست واسش پسورد بزاره حالا ک نزاشته منم قول میدم چیزی دانلود نکنم 

مدتی میشه ک خونمونو عوض کردیم.. 

ترم پنجمم و هرطوری بود پاس کردم.. 

از سه ماهی ک بیخودی عذاب کشیدم یک درسایی گرفتم ک امیدوارم تا اخر عمرم یادم بمونه ! 

توی خونه ی جدید سرمو با خرید واسه خونه،کلاسای دانشگاه و کلاس حسابداری و سریال کره ای و ی سربندی جدید و دلچسب گرم کردم.. 

دلم می  خواست انقدر فکرم درگیر باشه البته درگیری های مثبت و قشنگ انقدر وقتم پرباشه البته مفید و سودمند تا دیگه حتی لحظه ای ب ذهنم اجازه ندم ب آدمایی فک کنه ک ارزششون از موجودات چارپا هم کمتره.. 

میدونم بکاربردن این کلمه درست نیست..اما باخودم فک میکنم این بنی بشر گاهی دست ب کارایی میزنه ک چارپایان با همه پستیشون انجام  نمیدن.. 

خوبه حالا خواستم ب چیزای خوب فک کنم...همین الان ب چیزی فک کردم ک نباید! 

هییی فعلا تو آرامش کاذبیم ک میدونم با اولین باد و طوفان دوباره از هم میپاشم