ب طور اتفاقی لب تابم رو ک گوشه اتاقم خاک می خورد و باز کردم و ی نگاهی ب وای فای اطراف انداختم..و بله!!
کلی نت دورو بر بود ک یک نته بازه بدونه پسوردم بینشون یافت همی میشد
حوصله عذاب وجدان گرفتن و ندارم میخواست واسش پسورد بزاره حالا ک نزاشته منم قول میدم چیزی دانلود نکنم
مدتی میشه ک خونمونو عوض کردیم..
ترم پنجمم و هرطوری بود پاس کردم..
از سه ماهی ک بیخودی عذاب کشیدم یک درسایی گرفتم ک امیدوارم تا اخر عمرم یادم بمونه !
توی خونه ی جدید سرمو با خرید واسه خونه،کلاسای دانشگاه و کلاس حسابداری و سریال کره ای و ی سربندی جدید و دلچسب گرم کردم..
دلم می خواست انقدر فکرم درگیر باشه البته درگیری های مثبت و قشنگ انقدر وقتم پرباشه البته مفید و سودمند تا دیگه حتی لحظه ای ب ذهنم اجازه ندم ب آدمایی فک کنه ک ارزششون از موجودات چارپا هم کمتره..
میدونم بکاربردن این کلمه درست نیست..اما باخودم فک میکنم این بنی بشر گاهی دست ب کارایی میزنه ک چارپایان با همه پستیشون انجام نمیدن..
خوبه حالا خواستم ب چیزای خوب فک کنم...همین الان ب چیزی فک کردم ک نباید!
هییی فعلا تو آرامش کاذبیم ک میدونم با اولین باد و طوفان دوباره از هم میپاشم